جواب سئوالات درباره زندگی و خداوند
 شروع (خانه) تجربه عيسي: عصايي براي ضعفا
يك دانشجوي دانشگاه پرينستون دربارة چگونگي مواجهه با مشکلات تحصيلي سخن ميگويد.

به نوشتة سابريا اينگليش

0 در دنياي من كه انتخابهاي موجود براي الگوبرداري شامل تزريق هروئين درون رگهايم ميباشد، يا گرفتار شدن در روابط جنسي نامحدود و يا انكار مشكلاتم تا زماني كه در سن پنجاه سالگي به ضعف اعصاب دچار شوم، آيا منطقي است كه تمامي اميد خود را بر يك نجار گمنام بنهم كه داراي سرگذشتي مرگبار بود زيرا كه عقدة خدا بودن را داشت؟

در مواقعي كه مشکلات حاصل از تحصيل مرا به قدري تهديد ميكند كه ميخواهم از برج پيچ كدار 250 ساله به پايين شيرجه بزنم، آيا مفهومي دارد كه از ترس دولا شده و به همراه خدايي كه با حروف كوچك نوشته ميشود به گوشه اي پناه ببرم؟ خدايي كه تنها توانايي اين را دارد كه مرا خلق كند و يا به نيابت از من كوه ها را جابجا كند؟ خير! اگر قرار است به جاي خدايان چوبي خدا را خدمت كنم، خداوند من بايستي خدايي باشد كه قدرت غايي، زيبايي بينظير، توانايي عاليه و فيض دائمي داشته باشد؛ اگر غير از اين باشد فقط وقت تلف كردن است.

اگرچه عيسي را از سن هفت سالگي شناخته ام، اما در دوران دبيرستان بود كه از سالهاي بي اشتياقي، سستي و سادها نگاري مذهبي خسته شدم. تمامي اين سالها طول كشيد تا من متوجه شوم كه خداوند، خداي هيچ سنت و نظريه اي نيست و نه يك خداي تشريفات مذهبي. خداوند خواهان يك رابطه با ما است. امروز من قادر هستم كه نام خدا را با صداي بلندتري بستايم زيرا ديده و چشيده ام كه او چگونه مرا در موقعيتهاي دشوار به زيبايي از مشكلات عبور داده است طوري كه باعث شده تا محكمتر به او بچسبم.

باعث آسودگي خيال است كه بتوانيد هر چيزي را به حضور شخصي بياوريد كه به شما نخواهد خنديد و از شما دوري نخواهد جست. خداوند از من نميخواهد كه كامل و بينقص باشم. او فقط خواستار آن است كه من از گناهان خود توبه كرده و از او اطاعت كنم و طوري زندگي كنم كه از طريق من، حقيقت دربارة او نمايان شود.

چه چيزي باعث ميشود كه يك رابطة شخصي با خداوند از طريق عيسي مسيح اين چنين برجسته و عالي باشد؟ اين آسايش خاطر كه نجات، فهرستي از نبايدها، تهديدهاي اجتناب ناپذير و يا لعنتهاي ابدي نيست. نجات، يك بار گران ظالمانه بر دوش من نيست. عيسي فرمود: «بياييد نزد من اي تمام زحمتكشان و گرانباران و من شما را آرامي خواهم بخشيد. يوغ مرا بر خود گيريد و از من تعليم يابيد زيرا كه حليم و افتاده دل ميباشم و در نفوس خود آرامي خواهيد يافت؛ زيرا يوغ من خفيف است و بار من سبك.» خوب، آيا به نظر شما اين سخن نيرو و طراوتي تازه به شما نميبخشد؟

عصايي براي ضعفا؟ يك نفر را به من نشان دهيد كه كمترين مشكلات را دارد و توانايي آن را دارد كه از عهدة هر يك از مشكلات خود به طور كامل برآيد؛ كسي كه در حال ستيز و تقلا در زير بار سنگين خود نيست، كسي كه گريه نميكند يا بيحوصله و نگران نميشود . . . چنين كسي در ميان بابا نوئل و خرگوش عيد پاك زندگي ميكند. يك عصا براي ضعفا؟ اوه، بله!

من متوجه شدم كه يك زندگي رضايتمندانه به وسيلة الكل، نمرات خوب و يا بستني هگنداز به دست نميآيد. فقط زماني كه من به گناهان خود اعتراف كردم، و عيسي مسيح را به عنوان خداوند و نجات دهندة خود پذيرفتم، منظور عيسي را از اين سخن فهميدم كه ميفرمايد: «من آمدم تا ايشان حيات يابند و آن را زيادتر حاصل كنند.» احساس خوبي است كه بتوان براي چيزي يا كسي استقامت و پايداري نمود، بدون اينكه نيازي براي اين نگراني باشد كه بايد همة مردم را راضي كرد. من كه تا اين حد نسبت به درد حساسيت دارم، نميتوانم بگويم كه حاضرم به خاطر يك ايمان بميرم، مگر آنكه آن ايمان قبلاً ثابت كرده باشد كه ارزش مردن را دارد. من و دانشجويان ديگري امثال من در اينجا [پرينستون] و در سرتاسر دنيا از طريق ايجاد رابطه با عيسي مسيح چنين ايماني را يافته ايم.

«خداوند را هميشه پيش روي خود ميدارم. چونكه به دست راست من است، جنبش نخواهم خورد. از اين رو دلم شادي ميكند.» (مزمور 16 : 8 و 9)

 

+ آیا سئوالی دارید؟
+ چطور میتوانیم با خداوند رابطه شخصی خود را آغاز نمائیم؟