×  
جستجو  
جواب سئوالات درباره زندگی و خداوند
وجود خداوند

عالم هستي چگونه شكل گرفت؟

PDF More Share by Email Twitter Share Facebook Share WhatsApp Share

اي. ا. ويلسون كه يك زيست شناس است، گفت: «اگر امكان يافتن مدركي قطعي در خصوص وجود نيرويي هدايت كننده و ماوراء طبيعي وجود داشت... در اينصورت اين يكي از بزرگترين اكتشافاتي ميبود كه تا كنون صورت گرفته است.» (به نقل از استيو پالسون، «ايمان مذهبي خود يك اقتباس است.»، Salon.com، 21 مارس 2006)

در دهه هاي اخير، فيزيكدانان و اخترشناسان در خصوص چگونگي شكل گيري عالم هستي چنين شواهدي را يافته اند.

دانشمندان بر اين باورند كه عالم هستي با انفجار عظيمي از انرژي و نور آغاز گرديد، كه اكنون ما آن را «انفجار بزرگ» ميناميم. دانشمندان متقاعد شده اند كه براي شروع تمامي آنچه كه اينك وجود دارد اين انفجار يگانه آغاز است. آن لحظه بسيار كوچك، آغازي براي عالم هستي، آغازي براي فضا، و حتي نخستين شروع براي خود زمان است.

هر آنچه كه امروز شاهد وجودش هستيم قبل از آن لحظه وجود نداشت. علاوه بر اين، آنچه كه باعث شد تا تمامي چيزهايي را كه ميبينيم به وجود آيند چيزي خارج از زمان، مكان و ماده بوده است.

فهميدن اين موضوع كه جهان هستي ما هميشه وجود نداشته و براي آن آغازي هست، دانشمنداني را كه منكر وجود خدا هستند به مبارزه اي بس عظيم دعوت ميكند. به نظر ميرسد كه نوعي «نيروي هدايت كننده ماوراء طبيعي» كه اي. ا. ويلسون به آن اشاره نمود واقعاً وجود دارد.

آيا دانشمندان درباره تئوري «انفجار بزرگ» اطمينان دارند؟ بله. در اواخر ده ه 1920، ستاره شناسي به نام ادوين هابل به وسيله تلسكوپ خود مشاهده كرد كه كهكشانها (كه برخي از آنها ميليونها سال نوري دور هستند) با سرعتي خارق العاده از يكديگر دور ميشوند. دليل اين امر نيرويي نبود كه آنها را از يكديگر با فشار دور مينمود، بلكه آنها در نتيجه يك انفجار اوليه كه نقطه شروع اين حركت بود از يكديگر دور ميشدند.

در اين نقطه آغازين، تمامي توده موجود در عالم هستي در نقطه اي واحد و بي اندازه متراكم به هم فشرده شده بود... كوچكتر از اندازه يك اتم. (دينيش دسوزا، «چه چيزي درباره مسيحيت تا اين اندازه عالي است»، انتشارات رگنري، 2007، صفحه 118) سپس در يك انفجار كيهاني... انفجار بزرگ... عالم هستي به وجود آمد. استيون وينبرگ، كه برنده جايزه نوبل در فيزيك است، توضيحات بيشتري ميدهد: «در حدود يك صدم ثانيه، زودهنگام ترين زماني كه ميتوانيم با اطمينان در مورد آن صحبت كنيم، دماي عالم هستي تقريباً يكصد هزار ميليون (10 به توان 11) درجه سانتيگراد بوده است. يعني حتي بسيار گرمتر از مركز گرمترين ستاره، به قدري گرم كه در حقيقت هيچكدام از اجزاء تشكيل دهنده ماده، مولكول، و اتمهاي معمولي، و يا حتي هسته سلولها قادر نبودند در كنار هم باقي بمانند. (استيون وينبرگ؛ سه دقيقه اول: نگاهي مدرن به سرچشمه عالم هستي؛ (Basic Books، 1988)؛ صفحه 5) و او ادامه ميدهد: «عالم هستي از نور آكنده گشت.»

اين گفته به طور حيرت انگيزي با اين نوشته مشابهت دارد: «در ابتدا، خدا آسمانها و زمين را آفريد... و خدا گفت: روشنايي بشود. و روشنايي شد.» (پيدايش 1 : 1 و 3) آن از ماده پديد نيامد بلكه از طريق بيان كلامي كه گفته شد. «روشنايي بشود.»

اگر نگاهي به كتب روحاني مذاهب اصلي بيندازيم ميبينيم كه تنها كتاب مقدس است كه درباره آنچه دانشمندان تاكنون كشف كرده اند توضيح ميدهد: يك انفجار نور و آغاز عالم هستي... خارج از خود عالم هستي. و به همراه آن، آغاز فضا، ماده و زمان بود. اين يك نقطه آغازين واحد براي همه چيز بود. در كتاب پيدايش بارها و بارها اين شرح را ميخوانيم: «و خدا گفت...» و در ادامه: «... و چنين شد.»

در عوض آيا اين امكان وجود دارد كه عالم هستي ما به واسطه قوانين فيزيكي از قبيل نيروي جاذبه، الكترومغناطيس، سرعت نور و غيره به وجود آمده باشد؟ خير. زيرا اينها هنوز وجود نداشتند. نخستين شروع عالم هستي قوانين فيزيكي را به وجود آورد و همه چيز بدون اينها شروع شد.

رابرت جاسترو، متخصص فيزيك نجوم، از منكرين وجود خداست كه خود سخنان خويش را توضيح ميدهد: «بذر تمامي آنچه تاكنون در جهان هستي اتفاق افتاده است در همان لحظه اول كاشته شد؛ وجود هر ستاره، هر سياره و هر موجود زنده اي نتيجه رويدادهايي است كه حركت آنها در لحظه انفجار كيهاني شروع شده است. به عبارتي، لحظه آفرينش... جهان هستي به يكباره بوجود آمد و ما نميتوانيم بفهميم كه چه چيزي سبب شد تا اين اتفاق بيفتد.» (رابرت جاسترو؛ «پيغام از جانب پروفسور رابرت جاسترو»؛ LeaderU.com؛ 2002) همانگونه كه اظهار شده است، اين استنتاج براي دانشمندان ملحد باعث پريشاني است. مشاهده يك واكنش و عدم توانايي در خصوص اثبات سبب آن ايجاد اختلال ميكند.

جاسترو اينگونه نتيجه گيري ميكند: «براي دانشمندي كه با ايمان به قدرت استدلال زندگي كرده است، داستان همانند يك خواب بد خاتمه مييابد. او كوه هاي جهالت را پشت سر گذاشته است؛ چيزي نمانده است تا بالاترين قله را تسخير نمايد؛ در حالي كه خود را از آخرين صخره بالا ميكشد با دسته اي از متخصصين الهيات روبرو ميشود كه به او خوشآمد ميگويند و خودشان قرنهاست كه در آن مكان نشسته اند.» (رابرت جاسترو؛ خدا و اخترشناسان؛ Readers Library، 1992)

تصورش را بكنيد براي اينچنين دانشمنداني چقدر باعث آسودگي خاطر شد زماني كه ستاره شناساني همچون هرمن باندي، توماس گولد و فرد هويل اين نظريه را كه بعدها تحت عنوان «جهان پايدار» شناخته شد در سال 1984 مطرح كردند. تئوري آنها اين بود كه جهان هستي از لحاظ قدمت نامحدود است. بنابراين هيچ خلقتي و يا علت و سببي نيز براي آن لازم نيست.

اما در ده ه 1960، زماني كه دو مهندس مخابرات (آرنو پنزياس و رابرت ويلسون) در آزمايشگاه هاي شركت بل لبز تشعشعات مرموزي را كشف كردند كه از فضا ميآمد، تئوري «جهان پايدار» متحمل ضربه انهدام كننده اي شد. اين تشعشعات از همه جهات به طور يكسان ميآمدند. زماني كه حرارت اين تشعشعات اندازه گيري شد، منبع آن نيز تاييد گرديد. اين تشعشات هميشه وجود نداشت و يا از يك قسمت عالم هستي نميآمد. اين تشعشعات از آن لحظه اصلي و منفرد خلقت ميآمد.

بعدها در سال 1996، ماهواره اكتشافي Cosmic Background Explorer (COBE) كه متعلق به سازمان ناسا بود، به نوبه خود اين موضوع را تاييد نمود كه تشعشعات بسيار كهن موجود نشان گر اين است كه انفجاري باعث آغاز جهان هستي بوده است. همچنين سطح هيدروژن، ليتيوم، ديوتريوم و هليوم موجود در كره زمين نيز امروزه اين موضوع را تاييد ميكند.

آيا هنوز دانشمنداني وجود دارند كه ميخواهند با مفهوم تئوري «انفجار بزرگ» مقابله كنند؟ بله. دانشمنداني وجود دارند كه با افكاري چون: 1) وجود يك عامل ناشناخته و يا 2) با اين نتيجه گيري كه خدا مسبب آن است، احساس ناراحتي ميكنند. بنابراين آنها گزينه سوم را انتخاب ميكنند.

اين دانشمندان در رابطه با شروع جهان هستي، انرژي، زمان و فضا چه توضيحي ارائه ميكنند؟

آنان به نفي فرضيه اصلي و بنيادين دانش و علوم مبادرت ميورزند، يعني آنچه كه علوم بر آن متكي است: هر آنچه كه وجود آن آغاز ميشود بايستي داراي علت و سبب باشد.

ويكتور استنجر، فيزيكدان، ميگويد كه ممكن است جهان هستي «بي سبب» باشد و امكان دارد «از هيچ پديد آمده باشد.» (ويكتور استنجر، «آيا علوم خدا را يافته است؟»، از كتاب Free Inquiry, Vol. 19, No. 1، 2004) برتراند راسل، فيلسوف در مبحث وجود خدا، اين موضع را اتخاذ نمود. او گفت: «جهان هستي اينجاست، و تمام.» (برتراند راسل و فردريك كاپلستون، «وجود خدا»، در سرمقاله جان هايك، نيويورك: مك ميلان، 1964، صفحه 175)

اين اظهار نظري جداست اگر بگوييم چيزي لايزال است و لذا براي آن نيازي به وجود «سبب و علت» نيست. اما اين موضوعي كاملا متفاوت است كه آغاز چيزي را از جنبه علمي مشاهده كنيم، يك آغاز آني، و بعد سعي كنيم بگوييم كه براي آن علت و سببي نبوده است.

حتي ديويد هيوم، يكي از فلاسفه شكاك در خصوص مسائل ديني و عقايد مذهبي، اتخاذ چنين موضعي را مضحك ميبيند. عليرغم تمامي شك و شبه، خود هيوم هرگز عليت را انكار نكرد. در سال 1754 هيوم نوشت: «تاكنون هرگز از چنين قضيه بي معنايي حمايت نكرده ام كه ممكن است چيزي بدون علت و سبب به وجود بيايد.» (سرمقاله جي. واي. تي. گريد، نامه هاي ديويد هيوم، آكسفورد: Clarendon Press، 1932، صفحه 187)

كشفيات علمي اصل و ناب پيوسته به يك نتيجه گيري واحد اشاره ميكنند: جهان هستي يك آغاز خارق العاده داشته است، يك انفجار، جايي كه همه چيزهايي كه ميشناسيم... عالم هستي، زمان، فضا و قوانين علمي كه مشاهده ميكنيم... همه از آنجا شروع شد. اگر خواسته ايد به خدا ايمان آوريد ولي قطعاً مايل نبوديد كه اين كار را مغاير با حقايق شناخته شده علمي انجام دهيد، علوم دليل و برهاني را براي شما فراهم آورده است تا ايمان آوريد كه خدا وجود دارد و با اقتدار همه چيز را آفريد.

منطقي است اگر به اين نتيجه گيري برسيم كه خدا، كسي كه از ازل بوده است، و ابدي است و از بعد زمان خارج است، زمان را آفريد. خدا، كسي كه در همه جا حضور دارد و محدوديت مكاني ندارد، فضا را آفريد. خدا، كسي كه غير مادي است، غير جسماني است و ماهيت مادي ندارد، سرچشمه جهان هستي ما و هر آنچه درون آن است ميباشد. اين پيغامي است كه با صداي بلند در سرتاسر كتاب مقدس تكرار شده است.

«چشمان خود را به عليين بر افراشته ببينيد. كيست كه اينها را آفريد؟ آيا ندانسته و نشنيده اي كه خداي سرمدي يهوه آفريننده اقصاي زمين است؟« (اشعيا 40)

«... زيرا كه او امر فرمود پس آفريده شدند.» (مزمور 148 : 5)

كتاب مقدس ميفرمايد كه خدا كره زمين را ساخت تا در آن ساكن شوند، و از همان ابتدا خدا ما را در نظر گرفت تا در آن سكني گزينيم. خداوند به ما انسانها نفس حيات بخش خويش را داد تا مدت زماني كوتاه بر روي كره زمين اقامت كنيم با اين هدف و مقصود كه او را جستجو كرده و بيابيم. پس اگر موفق نشويم خدا را بشناسيم، در حقيقت ما تمامي هدف از بودن خود را از دست داده ايم. دليل بودن ما را چه كسي بهتر از خدا ميداند؟

آيا مايل هستيد درباره خالق جهان هستي بدانيد؟ اين چيزي است كه خدا وعده ميدهد: «و به خدا تقرب جوييد تا به شما نزديكي نمايد.» (يعقوب 4 : 8) خداوند ميفرمايد اگر او را جستجو كنيم: «مرا خواهيد يافت.» (ارميا 29 : 14) در حقيقت خداوند اظهار ميكند كه: «حكيم، از حكمت خود فخر ننمايد و جبار، از تنومندي خويش مفتخر نشود و دولتمند از دولت خود افتخار نكند. بلكه هر كه فخر نمايد از اين فخر بكند كه فهم دارد و مرا ميشناسد... » (ارميا 9 : 23 و 24)

آيا ميخواهيد رابطه خود را با خدا شروع كنيد؟ لطفاً شخصاً خدا را شناختن را ملاحظه نماييد.

قسمتهايي از اين مقاله كه مربوط به ماهيت پايدار و ثابت علوم است از كتاب «چه چيزي درباره مسحيت تا اين اندازه عالي است» به نوشته دينيش دسوزا، انتشارات رگنري، سال 2007، فصل 11 برگرفته شده است.

 چطور میتوانیم با خداوند رابطه شخصی خود را آغاز نمائیم؟
 آیا سئوالی دارید؟

با دیگران سهیم شوید
More Share by Email Twitter Share Facebook Share WhatsApp Share