×  
جستجو  
جواب سئوالات درباره زندگی و خداوند
مبهمات و معماها

آرامش فكري در يك دنياي بي ثبات

يافتن آرامش دروني: در مواقع بي ثباتي، چگونه ميتوانيد به جاي اينكه دچار اضطراب و نگراني شويد آرامش بيابيد؟

PDF More Share by Email Twitter Share Facebook Share WhatsApp Share

مهم نيست كه در دنياي اطراف ما و يا در زندگي شخصي ما چه ميگذرد، آيا مكاني وجود دارد كه بتوانيم در آن به پايداري و ثبات دست يابيم؟ آيا ميتوانيم عليرغم شرايط موجود در زندگي و دنياي اطرافمان با اميدواري به آينده نگاه كنيم؟ اين روزها بسياري از دانشجويان به ارزش خداوند به عنوان يگانه ثبات واقعي در زندگي خود پي برده اند.

دنياي اطراف ما دائم در حال تغيير است اما خداوند هرگز تغيير نميكند. خداوند استوار و قابل اطمينان است. خدا ميفرمايد: «آيا غير از من خدايي هست؟ البته صخره اي نيست. احدي را نميشناسم.» (اشعيا 44 : 8) در آية ديگري ميخوانيم: «زيرا من كه يهوه هستم تبديل نميپذيرم.» (ملاكي 3 : 6) خداوند هميشه حضور دارد. شما ميتوانيد روي او حساب كنيد. كلام خدا ميفرمايد: «عيسي مسيح ديروز و امروز و تا ابدالاباد همان است.» (عبرانيان 13 : 8) خداوند از طريق آرامش فكري و قلبي كه به ما ميدهد حضور خود را به ما مينماياند.

آيا آرامش دروني امكان دارد؟

شخصي بنام هدر كه اين اواخر از دانشگاه استانفورد فارغ التحصيل شده است اينگونه بيان ميكند: «داشتن يك رابطه واقعي با خداوند تجربه اي زيبا و مسحور كننده است. يك مصاحبت و دوستي با خالق هستي كه من حاضر نيستم اين مصاحبت را با تمامي دنيا عوض كنم. تقرب و محبت عميقي از جانب خداوند احساس ميكنم و اميدوارم كه بتوانم در اين ارتباط به سهم خودم به درستي عمل نمايم.»

دانشجويي بنام استيو ساير كه يك بيمار هموفيلي است هنگامي كه متوجه شد بر اثر تزريق خون آلوده به بيماري ايدز مبتلا شده است، در پي يافتن آرامش و ثبات بود. در ابتدا احساس يأس و نوميدي به او دست داد و خدا را مورد ملامت و سرزنش قرارداد. سپس استيو دستانش را به سوي خداوند دراز نمود و نتيجه اين شد كه استيو در سالهاي آخر عمر خود عليرغم دردهاي فراواني كه داشت به كشورهاي متعددي سفر كرد تا تجربه آرامشي را كه از طريق شناخت خداوند به دست آورده بود با جوانان هم سن و سال خود در ميان بگذارد. خداوند فرموده است: «سلامتي براي شما ميگذارم، سلامتي خود را به شما ميدهم. نه چنانكه جهان ميدهد، من به شما ميدهم. دل شما مضطرب و هراسان نباشد.» (يوحنا 14 : 27)

در آية ديگري ميخوانيم: «در جهان براي شما زحمت خواهد شد. و لكن خاطر جمع داريد زيرا كه من بر جهان غالب شده ام.» (يوحنا 16 : 33)

همانند استيو، دانشجويان ديگري نيز به اين موضوع پي برده اند كه مهم نيست در زندگي كنوني ما چه اتفاقي ميافتد، هر اتفاقي كه بيفتد دنيا به آخر نميرسد، چون اين دنيا پايان همه چيز نيست.

خداي سنگرها

بايد اذعان كرد كه اغلب مردم تا زماني كه واقعاً در موقعيتهاي سخت و دشوار گرفتار نميشوند به خدا روي نميآورند. يك كشيش ارتش جنگ جهاني دوم ميگفت: «هيچ ملحدي درون سنگر وجود ندارد.» تا وقتي همه چيز بر وفق مراد است و آسمان آفتابي است، مردم نيازي به خدا احساس نميكنند. اما زماني كه ابرهاي سياه، آسمان زندگي را ميپوشانند اين طرز فكر اغلب تغيير ميكند و اين احساس به ما دست ميدهد كه درون گودال عميقي گرفتار شده ايم.

يك دانشجوي اهل ويرجينيا به نام كارن تعريف ميكند كه چگونه مسير رسيدن به خداوند را پيموده است. او ميگويد:

«من خودم را يك مسيحي ميدانستم چون روزهاي يكشنبه به كليسا ميرفتم، اما در واقع هيچ شناختي از خداوند نداشتم. سال آخر دانشكده را مانند سالهاي قبل گذراندم. بيشتر وقتم را با مشروبخواري، يا استفاده از مواد مخدر توهم زا ميگذراندم، و يا در جستجوي كسي بودم كه مرا دوست داشته باشد. من داشتم از درون نابود ميشدم و هيچ كنترلي بر زندگي خودم نداشتم. احساس ميكردم كه چقدر دوست دارم زندگيام به پايان برسد، اما در همين موقع اميد تازهاي در دانشكده يافتم، اين اميد تازه زماني بود كه از خداوند درخواست كردم تا وارد زندگيام شود. از آن زمان خداوند محبت، امنيت، بخشايش، حمايت، آرامش و دليلي براي زنده بودن به من عطا كرده است. خداوند به من قدرت بخشيده است و اگر به خاطر او نبود من الان اينجا نبودم.»

كسي چه ميداند كه در هزارة بعدي چه اتفاقي خواهد افتاد. تعداد زيادي از دانشجويان ممكن است احساس كنند كه درون سنگري انفرادي گرفتار شده اند. زندگي ممكن است به ميدان مبارزه و جنگ تبديل شود و آرامش فكري ما مخدوش و متزلزل گردد. درست در لحظاتي كه احساس ميكنيم تحت فشار هستيم اغلب به خداوند متوسل ميشويم. خداوند، استوار و ثابت قدم هميشه حضور دارد و از ما ميخواهد تا وارد زندگيمان شود. خداوند ميفرمايد:

«من، من يهوه هستم و غير از من نجات دهنده اي نيست.» (اشعيا 43 : 11) و در آية ديگري ميخوانيم: «به من توجه نماييد و نجات يابيد زيرا من خدا هستم و ديگري نيست.» (اشعيا 45 : 22 )

آري، شايد اينگونه تصور كنيم كه خداوند حكم يك عصا و يا تكيه گاه را براي ما دارد، ولي بطور حتم او يگانه تكيه گاه مطمئن است.

سنگر نامرئي

بعضي از مردم حتي زماني كه همه چيز خوب و مرتب است به سوي خداوند روي ميآورند. دانشجويي به نام جان اينطور توضيح ميدهد: «سال آخر دانشكده بودم و همة آن چيزهايي كه به نظر عموم مردم باعث ايجاد رضايت و خوشحالي در زندگي ميشود را به دست آورده بودم، براي مثال رهبري گروه هاي دانشجويي به عهدة من بود، به ميهمانيهاي مختلف ميرفتم، در دانشكده هميشه نمرات عالي ميگرفتم و با هر دختري كه اراده ميكردم دوست ميشدم. هر آنچه را كه ميخواستم در طول دوران دانشكده انجام دهم و يا به دست بياورم در اختيارم بود، اما باز احساس رضايت نميكردم. احساس ميكردم چيزي در زندگي كم دارم ولي نميدانستم كجا بايد دنبالش بگردم. البته كسي در اين مورد چيزي نميدانست و من اين احساس را بروز نميدادم.»

حتي زماني كه همه چيز در ظاهر خوب و مرتب است نيز در زندگي ما اسارتهايي وجود دارد، اما با اين تفاوت كه اين اسارتها نامرئي و از چشمان ديگران پوشيده است و اين احساس درون قلب و فكر ما است. دانشجويي به نام بكي كه اهل ايلينوي است، اين پديده را اينگونه توصيف ميكند: «تا به حال چند بار اتفاق افتاده است كه پيش خودتان تصور كرده ايد كه اگر فلان لباس را بخريد و يا با فلان پسر دوست شويد و يا بتوانيد فلان مكان را از نزديك ببينيد احساس خوشحالي و رضايت خواهيد كرد؟ اما زماني كه آن لباس مورد نظر را خريداري كرديد، يا با پسر مورد نظرتان دوست شديد و يا به محل مورد نظرتان سفر كرديد با احساس پوچي بيشتري روبرو شده ايد؟»

لازم نيست كه ما با شكست روبرو شويم و يا دچار مصيبت و بلا شويم تا نياز به پناهگاه را احساس كنيم. اغلب اوقات عدم حضور خداوند در زندگي ما باعث ميشود كه آرامش از ما سلب شود. بكي ميگويد: «از زماني كه خداوند را شناخته ام، كشمكشها و تغييرات متعددي در زندگي ام پيش آمده است، اما حالا هر كاري را با ديدي متفاوت انجام ميدهم، چونكه ميدانم خدايي با محبت و ابدي دارم كه همواره در كنار من است. من باور دارم كه هيچ كاري نيست كه خداوند و من با كمك همديگر نتوانيم انجام دهيم، و آن كمال و رضايتي كه من با تمامي وجود در جستجويش بودم، در زندگي با خداوند پيدا كرده ام.»

اگر خداوند در زندگي ما حضور داشته باشد، ما ميتوانيم به راحتي استراحت كنيم و آرامي بيابيم. به مرور كه خداوند را بيشتر ميشناسيم و به آنچه در كلامش نوشته شده گوش ميكنيم، خداوند آرامش دروني عميقي به زندگي ما ميبخشد. از آن پس ما از موضع مستحكم خداوند به زندگي نگاه ميكنيم و چون از وفاداري خداوند به خوبي آگاه هستيم، پس مطمئن هستيم كه او قادر است به نحو احسن از ما مواظبت كند. بنابراين مهم نيست كه هزارة بعدي چه با خود به همراه خواهد آورد، ما ميتوانيم به خداوند به عنوان تكيه گاهي مستحكم و با ثبات اميدوار باشيم. اگر خدا را جستجو كنيم، او با اشتياق منتظر است تا حضور خود را در زندگي ما به اثبات برساند.

آرامش دروني حقيقي- بنا نمودن بر روي صخره

شما زندگي خود را بر چه پايه و اساسي بنا ميكنيد؟ باور كنيد يا نه، همة ما زندگي خود را بر روي همان پايه و اساسي بنا مينهيم كه در واقع ايمان و اميدمان بر آن قرار دارد. پايه و اساس ايمان ما ممكن است خودمان باشيم، در اين صورت با خود ميگوييم: «اگر به اندازه كافي تلاش و كوشش كنم ميتوانم در زندگي موفق و پيروز باشم.» و يا روش خاصي از زندگي را پايه و اساس اميد و ايمانمان قرار ميدهيم و با خود ميگوييم: «اگر به اندازه كافي پول و ثروت به دست بياورم زندگي من عالي خواهد شد.» ممكن است حتي گذشت زمان را براي خود پايه و اساس قرار دهيم و به خود وعده دهيم كه مطمئناً هزارة بعدي خيلي چيزها را عوض خواهد كرد.

اما خداوند نقطه نظر ديگري دارد. او ميفرمايد كه: «اگر ايمان و اميد خود را بر روي خويشتن، شخصي ديگر، و يا هرآنچه كه اين دنيا به ما داده است بنا نهيم، در حقيقت بر روي زميني سست و نامطمئن پايه گذاري كرده ايم.» خداوند ميخواهد كه ما فقط به او اعتماد كنيم.

خداوند ميفرمايد: «پس هر كه اين سخنان مرا بشنود و آنها را بجا آرد، او را به مردي دانا تشبيه ميكنم كه خانه خود را بر سنگ بنا كرد. و باران باريده، سيلابها روان گرديد و بادها وزيده، بدان خانه زورآور شد و خراب نگرديد زيرا كه بر سنگ بنا شده بود. و هر كه اين سخنان مرا شنيده، به آنها عمل نكرد، به مردي نادان ماند كه خانه خود را بر ريگ بنا نهاد. و باران باريده، سيلابها جاري شد و بادها وزيده، بدان خانه زور آورد و خراب گرديد و خرابي آن عظيم بود.» (متي 7 : 24 - 27)

اين كار عاقلانه اي است كه براي مقابله با هجوم بلايا و مشكلات ناگهاني، خداوند را وارد زندگي خود كنيم. اما قصد و هدف خداوند اين است كه عليرغم شرايط موجود، فرزندانش همواره يك زندگي مملو از وفور و نعمت را تجربه كنند. خداوند مايل است تا در تمامي عرصه هاي زندگي ما تاثيري مثبت داشته باشد. هنگامي كه ما بر خدا و كلامش توكل ميكنيم، يعني در حقيقت داريم ايمان و اميد خود را بر روي صخره اي مستحكم بنا مينهيم.

آرامش فكري غايي

بعضي از مردم از اينكه فرزند يك ميليونر هستند احساس امنيت ميكنند، برخي ديگر از اينكه قادرند نمرات عالي بگيرند احساس اطمينان و امنيت ميكنند. اما اگر با خداوند رابطه داشته باشيد، ايمني و امنيتي فراتر از اين را تجربه خواهيد كرد.

خداوند توانا است
برخلاف ما خداوند ميداند كه فردا، هفته بعد، سال بعد و حتي در دهة آينده قرار است چه اتفاقي بيفتد. خدا ميفرمايد: «خدا هستم و نظير من ني. آخر را از ابتدا و آنچه را كه واقع نشده از قديم بيان ميكنم.» (اشعيا 46 : 9 - 10)

خداوند ميداند كه در هزارة جديد قرار است چه اتفاقي بيفتد، و مهمتر از اين اگر شما حضور خدا را زندگي تان پذيرفته ايد او ميداند كه در زندگي شخص شما قرار است چه اتفاقي بيفتد و در آنجا حضور نيز خواهد داشت. خداوند ميفرمايد:

«خدا ملجا و قوت ماست، و مددكاري كه در تنگي ها فوراً يافت ميشود.» (مزمور 46 : 1) اما ما نيز به نوبة خود بايد با تمامي وجود او را جستجو كنيم. خداوند ميفرمايد: «و مرا خواهيد طلبيد و چون مرا به تمامي دل خود جستجو نماييد، مرا خواهيد يافت.» (ارميا 29 : 13)

اين بدان معنا نيست كه همة كساني كه خداوند را ميشناسند با هيچ مشكلي روبرو نخواهند شد. اگر در هزارة آينده حملات تروريستي در جايي روي دهد، حتي كساني كه خدا را ميشناسند نيز از اين بلايا رنج خواهند برد با اين تفاوت كه حضور خداوند باعث آرامش و قدرت آنان خواهد گرديد.

يكي از پيروان عيسي مسيح اينطور ميگويد: «در هر چيز زحمت كشيده، ولي در شكنجه نيستم، متحير ولي مأيوس ني، تعاقب كرده شده، ليكن نه متروك، افكنده شده، ولي هلاك شده ني.» (دوم قرنتيان 4 : 8 - 9) آري، واقعيت اين است كه ما با مشكلات روبرو خواهيم شد، اما اگر با خدا رابطه اي مستقيم داشته باشيم، هنگام مقابله با مشكلاتمان با ديدي متفاوت و قدرتي كه از آن خداوند است با مشكلات برخورد خواهيم كرد. هيچ مشكلي آنقدر بزرگ نيست كه براي خداوند لاينحل باشد. خداوند از تمامي مشكلاتي كه ممكن است به ما ضربه زند بزرگتر است و وقتي خدا در زندگي ما حضور دارد براي مقابله با اين مشكلات تنها نيستيم.

خدا ما را دوست دارد
قدرت عظيم خداوند كه در زندگي ما كاملاً مشهود است، توأم با علاقه عميق او نسبت به ما است. ممكن است در هزارة آينده آرامشي بر دنيا حكمفرما شود كه هرگز قبل از اين دنيا به خود نديده است. از طرف ديگر اين امكان نيز وجود دارد كه هزارة آينده با انحطاط اخلاقي، خشونت و جداييهاي بيشتري به همراه باشد. فرقي نميكند، در هر دو صورت هيچكس قادر نخواهد بود به اندازة خداوند ما را دوست داشته باشد، يا براي ما اهميت قائل شود.

كلام خداوند به ما ميگويد: «خداوند نيكو است و در روز تنگي ملجا ميباشد و متوكلان خود را ميشناسد.» (ناحوم 1 : 7) همچنين در كلام خدا ميخوانيم: «و تمام انديشة خود را به وي واگذاريد زيرا كه او براي شما فكر ميكند.» (اول پطرس 5 : 7) و باز خداوند ميفرمايد: «خداوند عادل است در جميع طريقهاي خود و رحيم در كل اعمال خويش. خداوند نزديك است به آناني كه او را ميخوانند، به آناني كه او را به راستي ميخوانند.» ( مزمور 145 : 17 - 19)

عيسي مسيح به پيروان خود اين سخنان تسلي بخش را فرمود: «آيا دو گنجشك به يك فلس فروخته نميشود؟ و حال آنكه يكي از آنها جز به حكم پدر شما به زمين نميافتد. ليكن همه مويهاي سر شما نيز شمرده شده است. پس ترسان مباشيد زيرا شما از گنجشكان بسيار افضل هستيد.» (متي 10 : 29 - 31) اگر شما به خداوند روي آوريد او شما را طوري محبت خواهد نمود كه هيچكس ديگري قادر نيست، و هرگز نيز نخواهد توانست شما را محبت نمايد.

آرامش فكري از طريق خداوند

ما مطلع نيستيم كه هزارة بعدي با خود چه به ارمغان خواهد آورد، اگر هزارة بعدي دوران سختيها و دشواريها باشد، خداوند در كنار ما حضور خواهد داشت و اگر دوران آرامش و آسايش بود ما همچنان به حضور خداوند در كنار خود احتياج خواهيم داشت تا خلع دروني ما را پر سازد و به زندگي ما معنا و مفهوم ببخشد.

فرض كنيد در موقعيتي قرار گرفته ايد كه همة حرفها گفته شده و همه كارها به پايان رسيده است، به نظر شما مهمترين مسئله در اين ميان چيست؟ آنچه كه اهميت دارد اين است كه ما از خداوند جدا نشويم. آيا خدا را ميشناسيم؟ آيا خداوند ما را ميشناسد؟ آيا ما خداوند را از زندگي خود كنار گذاشته ايم و يا اجازه داده ايم وارد زندگي ما شود؟ اگر خدا را بشناسيم، او ديدگاه ما را عوض كرده و به ما اميد خواهد بخشيد. از طريق ارتباط با خداوند در هر شرايطي كه باشيم آرامش خواهيم داشت.

چرا بايد خداوند مركز و كانون زندگي ما باشد؟ زيرا كه در جدائي از خداوند اميد و تسلي واقعي وجود ندارد. خداوند به ما متكي نيست بلكه اين ما هستيم كه بايد هميشه به او اتكا كنيم. خداوند ما را خلق نمود تا به نياز حضور او در زندگي خود پي ببريم و حضور او را بطلبيم. شايد سعي كنيم كه بدون حضور خداوند زندگي خود را اداره كنيم، اما اين كاري بيهوده و عبث خواهد بود. خداوند مايل است تا او را جستجو كنيم و وارد زندگي خود نماييم. اما يك مشكل وجود دارد. همه ما خداوند را از زندگي خود كنار گذاشته ايم. همانگونه كه كتاب مقدس ميفرمايد: «جميع ما مثل گوسفندان گمراه شده بوديم و هر يكي از ما به راه خود برگشته بود.» (اشعيا 53 : 6)

هدر كه قبلاً درباره او سخن گفتيم در ارتباط با گناه اينگونه ميگويد: «زماني كه وارد استانفورد شدم يك مسيحي نبودم. با خودم فكر ميكردم كه دنيا در زير پاهايم قرار دارد و منتظر تحولي عظيم است و اين من هستم كه بايد آن دگرگوني عظيم را به وجود بياورم. مرتب در جلسات سياسي شركت ميكردم. كلاسهاي متعددي در ارتباط با عدالت اجتماعي و نژادپرستي را نيز گذراندم و خودم را غرق در فعاليتها و خدمت در مراكز كمك به محرومان اجتماع كرده بودم. ايمان داشتم با قدرتي كه در خود سراغ دارم ميتوانم تحولي مهم و شگرف در دنيا به وجود بياورم. در مدرسهاي تدريس ميكردم كه مخصوص بچه هايي بود كه زير خط فقر زندگي ميكنند. از جمله كارهاي ديگري كه انجام ميدادم ادارة مركزي براي بي خانمانها بود، پسماندة غذاها را جمع آوري ميكردم و بين مردم گرسنه تقسيم ميكردم، و به شدت با گناه، بي عاطفگي و بروكراسي مقابله ميكردم. اما هرچه بيشتر تلاش ميكردم دنيا را عوض كنم خسته تر و نااميدتر از گذشته ميشدم. بالاخره به اين نتيجه رسيدم كه نسل بشر احتياج به يك تغيير و تحول اساسي دارد.»

آرامش واقعي = آرامش از طريق خدا

گذشت زمان و پيشرفت تكنولوژي در حقيقت نقش بزرگي در ارتباط با حل مسائل و مشكلات پيرامونمان بازي نميكند. ميپرسيد چرا؟ به اين دليل كه مشكل اساسي ما انسانها اين است كه از خداوند فاصله گرفته ايم. مشكلات عمدة ما فيزيكي نيستند بلكه مشكلات معنوي اند. خدا اين را ميداند و به همين دليل راه حلي براي اين مشكل ما فراهم كرده است. او طريقي پيش پاي ما گذاشته است تا بتوانيم دوباره به سوي او بازگرديم و اين راه عيسي مسيح است.

كتاب مقدس ميفرمايد: «زيرا خدا جهان را اينقدر محبت نمود كه پسر يگانه خود را داد تا هر كه بر او ايمان آورد، هلاك نگردد بلكه حيات جاوداني يابد.» (يوحنا 3 : 16) عيسي مسيح به خاطر گناهان ما و به جاي ما به صليب كشيده شد. او مرد، به خاك سپرده شد و از مردگان قيام نمود و چون عيسي خود را قرباني كرد، ما امروز ميتوانيم با خداوند رابطه داشته باشيم.

در كتاب مقدس ميخوانيم: «و اما به آن كساني كه او را قبول كردند قدرت داد تا فرزندان خدا گردند، يعني به هر كه به اسم او ايمان آورد.» (يوحنا 1 : 12) خيلي ساده است چون خدا مايل است با ما ارتباط داشته باشد، از طريق عيسي مسيح اين امكان را براي ما فراهم كرده است، و اين به عهدة ما است كه او را جستجو كرده و به زندگي خود دعوت كنيم. بيشتر مردم اين كار را از طريق دعا انجام ميدهند. دعا يعني صحبت صادقانه با خدا. اگر ميخواهيد به خدا روي آوريد فقط كافي است صادقانه چيزي شبيه اين را به خدا بگوييد: «خدايا، من تا اين لحظه اجازه نداده ام تا تو وارد زندگي من شوي ولي ميخواهم از اين پس اينگونه نباشد. ميخواهم از راه حلي كه برايم مهيا كرده اي تا از اين طريق بتوانم به تو نزديكتر شوم، استفاده كنم. ايمان دارم كه عيسي مسيح به خاطر من مرد تا گناهانم بخشيده شود و امكان بازگشت به سوي تو را مهيا كند. خداوندا از تو خواهش ميكنم از امروز وارد زندگي من شوي.»

آيا صادقانه و با خلوص نيت خداوند را به زندگي خود دعوت كرديد؟ جوابش را فقط خدا و خودتان ميدانيد. اگر اينطور است، پس منتظر وعده هاي خدا باشيد. او وعده داده است: «من آمدم تا ايشان حيات يابند و آن را زيادتر حاصل كنند.» (يوحنا 10 : 10) و وعدة ديگر خدا اين است كه: «نزد وي مسكن خواهيم گرفت.» (يوحنا 14 : 23) و كتاب مقدس ميفرمايد: «خدا حيات جاوداني به ما داده است.» (اول يوحنا 5 : 11 - 13)

دانشجويي در نيواينگلند به نام مليسا دربارة خدا اينطور ميگويد: «وقتي كه خيلي كوچك بودم پدر و مادرم از هم جدا شدند و من واقعاً نميدانستم كه چه اتفاقي افتاده است، فقط ميدانستم كه پدرم ديگر به خانه نميآيد. يك روز به خانة مادربزرگم رفتم و از او پرسيدم كه: «نميفهمم چرا پدرم مرا آزار داده و بعد ناپديد شده است؟» مادربزرگم مرا در آغوش گرفت و گفت: «كسي هست كه هرگز تو را ترك نخواهد كرد و او عيسي مسيح است.» و او برايم اين آيه ها را از كتاب مقدس خواند: «تو را هرگز رها نكنم و تو را ترك نخواهم نمود.» (عبرانيان 13 : 5) و «پدر يتيمان و داور بيوه زنان، خداست در مسكن قدس خود.» (مزمور 68 : 5) من از اينكه ميشنيدم خدا ميخواهد پدر من باشد واقعاً هيجان زده بودم.»

مهم نيست در دنياي اطراف شما چه ميگذرد، دانستن اينكه خدا با شما است باعث ايجاد آرامش فكري در شما خواهد شد.

هيچ اهميتي ندارد كه هزارة بعدي چه تغييراتي به همراه خواهد داشت، چون خداي ثابت و استوار همراه شماست.

براي اينكه بتوانيد دربارة محبت خدا بيشتر بدانيد انجيل يوحنا را از كتاب مقدس مطالعه كنيد. اگر در مورد مطالبي كه در اين جا خوانديد پرسشي داريد با ما تماس بگيريد.

 من الان از عیسی مسیح خواستم به زندگیم وارد شود. (در ادامه اطلاعات مفیدی وجود دارد)
 من تردید دارم، خواهش میکنم که در این مورد بیشتر توضیح دهید.
 من یک سئوال دارم....

با دیگران سهیم شوید
More Share by Email Twitter Share Facebook Share WhatsApp Share